ارغوان شمس آرا
تنهاییم پر میکند هر شب اتاقم را
دنیای مبهوت من و تخت و چراغم را
سیگار را می پیچم و در بهت میپیچم
این جاده ی بی آخر بی اتفاقم را
با من بیا تا رد شویم از راه ناهموار
انگار طرح جیغم و تصویری آوارم
از مرگ ماهی ها و ماهی ها خبر دارم
میپیچم این غمنامه را در کیسه هجرت
مثل همین شعری که حالا توی سر دارم
شعری که شاید راه باشد جای این دیوار
از من همین زندان و طرح راه راهم ماند
در جستجوی سوزن و انبار کاهم ماند
از من نمیپرسی چرا گم میشوم در خویش
من خواب بودم، خواب هستم، خواب خواهم ماند
من را به آغوشت ببر آخر همین یک بار
تنهاییم زل میزند هر شب به چشمانم
مفهوم این کوه ملامت را نمیدانم
از این همه دنیا و از دریای آدم ها
این سردی دیوار شد مهمان چشمانم
من را ببر از انزوای این اتاق تار
با من که از این نسخه سی ساله مسمومم
با من که در جغرافیای جبر محکومم
با من که شهرم سوخت در رویای آزادی
با من که از رسم خوش لبخند محرومم
راهی بگو تا وا شود این عقده ی دشوار
تحلیل و نقد و بحث را دادم برای تو
شهر کتاب و واژه ها از دم برای تو
با من فقط یک گام در عاشق شدن بردار
باشد تا شهر را آبی کنم از ماجرای تو
کی می شوی از خواب کاغذهای خود بیدار
هرچند یک سیاره هم از دور روشن نیست
دوران خوب قصه ها سهم تو و من نیست
با ارغوان آباد کن این شهر حسرت را
ای نو بهارم فرصت افسوس خوردن نیست
با من هوا شو نور شو تا آخرین دیدار